جلوی آینه تند تند موهامو با یه دست کردم تو و با اون دستم سعی کردم کلاسورم رو زیر بغلم نگه دارم . از زور هیجان داشتم خفه می شدم . موهای بلوطی رنگم مدام از زیر دستم فرار می کردن و باز می افتادن بیرون . با حرص گفتم:- مثل موی گربه! آخرم همین روز اولی اخطار می گیرم .داشت دیرم می شد . زدم از خونه بیرون . خدا رو شکر که مامی رفته بود با دوستاش باغ پاپا هم نبود . تکلیف وارنا هم که مشخص بود دیگه . همیشه خونه خودش بود . ما رو آدم هم حساب نمی کرد . مانتوی بلند سورمه ای پوشیده بودم با مقنعه مشکی و شلوار تنگ مشکی . کفش های عروسکی مشکی و سورمه ای و کیف کوله پشتی جین . سوئیچ ماشینمو برداشتم و از در زدم بیرون . گل خوشگلم وسط حیاط پارک شده بود . پاپا برای قبولیم توی دانشگاه خریده بود . وارنا هم از همون روزی که گرفتمش اینقدر باهام کار کرد که الان یه پا راننده شده بودم . نشستم پشت فرمون و در رو با ریموت باز کردم . صدای زنگ موبایلم بلند شد . گوشی رو از توی کوله ام در آوردم و راه افتادم . اسم آرسن افتاده بود روی گوشی . پسر دوست پاپا، آقای سرکیسیان . گوشی رو گذاشتم در گوشم و گفتم:- به به آرسن به سلامت باد . چطوری برادر؟خندید و گفت:- شیطون دانشجو در چه حاله؟- ساعت سه و نیم ظهر زنگ زدی حالمو بپرسی؟- ای بابا . ما رو باش زنگ زدیم یه کم بهت روحیه بدیم خانوم خوشگله .- کوفت! می دونی بدم می یاد از این کلمه هی بگو .- خوب بگم جوجه اردک زشت راحت میشی؟ هر چند که واقعا هم مثل جوجه اردک زشت می مونی . یادته بچه بودی رنگ زغال بودی؟ خدا رو شکر بزرگ شدی یه کم رنگ عوض کردی .همینطور تند تند داشت می گفت و می رفت . داد زدم:- بمیری آرسن . حالا خودت خوبی که رنگ ماستی؟ اونم ماست پگاه! هم شله . هم سفید و بی ریخت .

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها