نفس:   اه میشا اینقدرابغوره نگیر اعصابم خورد شد دختر
میشا با یه صدای حرصی زنگدار در حالی که داشت اشکاشو با کلنکس پاک میکرد روبه من گفت
- تو برو سرتو بزار بمیر همش تقصیرتوشد
شقایق در حالی که دست کمی از میشا نداشت واماده بود کلمو بکنه گفت
- ننه ی مارو بگونمیدونم تو این چی دیدن که بهش مثل چشماش اعتماد داره
- هوی مراقب حرف زدنتون باشیدا گفته باشم منم از کجا بدونم پذیرش خابگاها پر شده؟
میشا دوباره حالت تحاجمی به خودش گرفت
- نه مثل اینکه برای اوارگیمون توی غربت بدهکارم شدیم
-اولا تو گریه تو با اب بینی تو جمع کن صداش رو نرومه بعدشم این هزاربار من از.
شقایق پا و جفت پا و نمیدونم شیش پل پریدبین نطق بلند من
- بله بله مادمازل شما از کجا باید میدونستین پذیرش خوابگاها پر شده؟ اخه ادم حسابی پس چرا به ننه بابایه ما گفتی خوابگاه گرفتم
نخیر نمیشه مثل اینکه باید دوباره امپربچسبونم
- به خاطر اینکه شما تا فهمیدید من برای لیسانس دارم میرم شیراز مثل کنه بهم اویزون شدید ( اینا رو تقریبا که چه عرض کنم کاملا داد زدم و گفتم)
یه نگاه بهشون کردم دیدم لال شدن میشا هم گریه اش بند اومده بودو هی که میکرد یه اههههههههههه صدا دار کردم ورو به میشا گفتم
- دایه فین فین کردنت تموم شد ای شروع شد
میشا همچین مظلوم نگاه میکرد بهم که یه لحظه دلم براش سوخت که فکر کرده میتونه خرم کنه !!!!
میشا با همون نگاش یواش گفت
- ببخشید

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها