میشا-بابا ایول داری تو دختر شقایق-دمت جیز بابا یه تعظیم کردم جلوشون و گفتم - چاکر شما که همونموقع تلف اتاق زنگ خورد شقایق رفت برداشت -بله -. -لطفا بهشون بگید الان میاییم بعد گوشی رو قطع کردو روبه ماگفت -سامیارینان پایین منتظرن یه بار دیگه شالمو روی سرم مرتب کردمو با بچه ها رفتیم پایین     شقایق     با نفس و میشا رفتیم پایین و شوورای صوری آیندمون رو دیدیم که پایین وایسادن منتظر سه تا دختر مامان!!!! ماشالا هرسه دختر کش به تمام معنا! اتردینو که دیگه نگو تیپ سبز خیلی بهش میومد سامیارم آقایی بود واسه خودش تیپ سورمه ای زده بود به میلاد نگاه کردم ولی بیشتر بهش دقت کردم(بالاخره چشممو گرفته بود دیه!)؛موهای قهوه ایش رو داده بود بالا و فشن درست کرده بود هیکلشم ورزش کاری، تیریپ خفن برداشته بود. چشاشم قهوه ای بود زیاد یا تو همین مایه ها، دقت نکردم. لباشم قلوه ای بود و بینیش هم خوش فرم بود بد نبود!(چه رویی داری تو شقایق!) وقتی اونا مارو دیدن سلام و احوال پرسی سردی کردیم و اونا سوار ماشین سامیار شدن و من و میشا هم سوار جنسیس خوش رنگ نفس. بی فرهنگای بی ادب حتی یه تعارف خشک و خالی هم نزدن که بیاین با ماشین ما بریم، فقط هیکل بزرگ کردن! سامیار اینا جلوی ماشین ما حرکت میکردن چون راه خونه رو بلد بودن و ماهم پشت سرشون. سامیار که انگار رفته پیست مسابقه از بس تند میرفت مثلا میخواست بگه آره منم فراری دارم نفس هم که انگار فکر من رو خونده بود گازشو گرفت و دِ برو که

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها