- هیچی انگار گفتم سرتو بذار لای گیوتین . همچین نگام کرد که نگو!
- چه پروئه!
- تو کوتاه بیا دیگه ویولت . بسه .
- ببین اگه آراد بیخیال من شد و پا از تو کفشم در آورد من قول می دم دیگه هیچ کاری باهاش نداشته باشم . نه جواب حرفاشو بدم نه ماشینشو داغون کنم .
- قول می دی؟
- مغلومه که قول می دم .
- می بینیم و تعریف می کنیم .
یه کم دیگه با هم حرف زدیم و سپس گوشی رو قطع کردم . باید به یه سری از برنامه هام رسیدگی می کردم .
روز بعد توی دانشگاه همین که وارد کلاس شدم با چشم دنبال آراد گشتم . ته کلاس نشسته بود و چند تا از پسرها هم دورش رو گرفته بودن . از ظاهر خودم مطمئن بودم . مانتوی آبی-طوسی پوشیده بودم . رنگ چشمام . با شلوار جین . می دونستم که به هیچی نمی تونه گیر بده . نگاهمون به هم خصمانه بود . انگار داشتیم برای هم شاخ و شونه می کشیدیم . پشت چشمی براش نازک کردم و رفتم سمت نگار که جا گرفته بود واسم . همین که نشستم استاد هم اومد و مشغول تدریس شد . غرق درس شدم و اصلا همه چی از یادم رفت . عاشق رشته ام بود . و به قول وارنا . یه خرخون حسابی! درس برام حسابش از هر چیز دیگه جدا بود . بعد از اینکه کلاس تموم شد نگار گفت:
- کلاس بعدی یه ساعت دیگه است . پایه ای بریم بوفه؟

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها