. من نمی دونم چه جوری به خودش اجازه داده همچین کاری بکنه . آراد می گفت با چنان افتخاری تعریف کرده که انگار جایزه نوبل گرفته . منتظر بوده که آراد ازش تقدیر کنه ولی آراد .
به اینجا که رسید غش غش خندید و گفت:
- آراد برگشته بهش گفته به شما هیچ ربطی نداشت که اونکارو کردین . الان هم با زبون خوش خسارت ماشین خانوم آوانسیان رو پرداخت می کنین . هر چی بین ماست به خودمون مربوطه . به شما چه که کاسه داغ تر از آش شدین .
با حیرت گفتم:
- نه!!!!!
- آرهههههه . سارا هم ترکیده . بعدم آراد چیزی در مورد سارا گفت که . خوب باورش سخته . ظاهرش اینظور نشون نمی داد .
پوزخندی زدم و گفتم:
- چی؟
هر چند خودم خیلی خوب می دونستم . از جا بلند شد و گفت:
- بیخیال . من که ندیدم . نمی خوام گناهشو بشورم .
با همون پوزخند گفتم:
- ولی من دیدم . سارا با حامد دوسته . یکی از پسرای کلاس .
آراگل با تعجب نگام کرد . منم از جا بلند شدم و گفتم:
- بیخیال . اینو همه می دونن . من تعجبم از این بود که آراد با اون عقایدی که تو تعریف کردی چطور می خواد با همچین دختری دوست بشه . چون اینم می دونم دوستیشون عین دوستی من با پسرا نبوده . فراتر از این حرفا بوده .

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها