نمیدونم اخه من یه قرار داد بستم میلیاری با یه کشور عربی،حالا دارم تهدیدم میکنن که باید این قرار دادو کنسلش کنم
-کیا؟
-نمیدوم به خدا نمیدونم،من واسه خودم نمیترسم اونا تهدید کردن بلایی سرتو میارن
با ترس بهش خیره شدم و اروم خزیدم تو بغلش گفتم
-کامران من میترسم اگه بلایی سرم بیارن
-نترس عزیزم تا وقتی من زندم هیچکس حق نداره بلایی سرت بیاره
-کامران؟
-جون کامران،نترس خانومی میخوام واست محافظ بذارم
-نه من محافظ نمیخوام
-لج نکن بهار نمیشه اینطوری که
-خوب منم هروقت رفتی شرکت باهات میام،اینجوری همش کنارتم دیگه
بهم نگاه کردو گفت
-اینم حرفیه ولی اخه تورو با این وضعت کجا ببرم مگه نشنیدی دکتر گفت باید استراحت مطلق باشی
-خوب من اگه تو خونه بمونم که همش استرس و اضطراب خودم و تورو دارم اونجوری کنار همیم
بعدم با التماس گفتم
-باشه؟
یکم ناهم کردو گفت
-قبول ولی به شرط اینکه واست محافظ بگیرم
از ناچاری قبول کردم

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها