- بیا برس به داد که گند زدیم .
خنده ام گرفت و وارنا هم در حالی که از ریز ریز می خندید گفت:
- فرش لیزا سوخت با اسید .
- حالا ماجراش طولانیه . یه فرش فروش آشنا سراغ داری که باز باشه؟ باید سریع یکی بذاریم جاش .
- بعدا می گیم بهش . خوب معلومه که می فهمه فرش نو شده! بهش می گم ولی بعد از اینکه یه سالمش رو پهن کردم! الان اینو ببینه یه دونه مو روی سر من نمی ذاره .
صدای خنده آرسن می یومد . وارنا هم خندید و گفت:
- درد! نخند . یه خاکی بیار بریزیم تو سرمون .
- چه می دونم چه مدله! اسمشو از کجا بیارم
یه کم سکوت کرد و سپس گفت:
- ویولت بدو برو زیر فرش رو نگاه کن .
از جا بلند شدم و گفتم:
- چیو نگاه کنم؟
- زیرش شناسنامه اش چسبیده . برو ببین مدلش چیه؟
بدو بدو رفتم داخل و فرش رو کنار زدم . پشت یکی از گوشه هاش یه تکه پارچه چسبیده شده بود و روش مشخصات فرش ثبت شده بود .
اومدم بیرون و گفتم:
- تبریز ایمانی . گل ابریشم .
وارنا حرفای منو تکرار کرد چند لحظه ساکت شد و دوباره گفت:
- فکر کنم شش متریه .

ادامه مطلب


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها